Wednesday, May 14, 2008
سلام دوست جونم ها. امان از این گرفتاری ها که به آدم فرصت نمیده یک وبلاگ آپدیت کنه ! من خوبم. کلی بزرگ شدم. دیگه دارم از کلاس ۲ ساله ها فارغ التحصیل میشم. قراره ۲ هفته ی دیگه برم کلاس ۳ ساله ها. توی این مدت هم هی قراره برم اونجا سر بزنم که با دوستها و معلمهای جدیدم آشنا بشم.
دیگه رسمن شدم سی دی رکوردر (همون ضبظ صوت ایام قدیم .. !) هر چی که دور و برم میشنوم ضبط میکنم و سر وقتش تحویل میدم ! کلی معاشرتی تر شدم و دیگه با دوستهای مامان بابام حسابی دختر خاله شدم ... ! یعنی یک کم با هم گرم بگیرن دیگه من هم ول نمی کنم و یه جورایی از سر و کولشون میرم بالا. دیگه قشنگ فهمیدم که من دارم ۲ تا زبون حرف میزنم ! رنگها و اسم میوه ها و اینها رو از فارسی به انگیلسی و برعکس ترجمه میکنم. خلاصه مدرکی سند ازدواجی کارنامه ای چیزی داشتین خواستین ترجمه کنین در خدمتم. پریروز روز مادر بود. من توی مهد کودک با کمک میس ایوانا یک قاب عکس درست کردم و توش هم عکس خودمو گذاشتم و هدیه دادم به مامانم. خیلی ذوق زده شد. تازه با بابام هم یک هدیه براش گرفتیم که دیگه باز بیشتر خوشحال بشه. کلن به نظر من و مامانم بهتره که ماهی یک روز رو روز مادر اعلام کنن یا حتی هر دو هفته یک بار. نظر بابامو نمیدونم !!!! :)