Wednesday, December 06, 2017
تارا قرار بود بیست و شیش جولای به دنیا بیاد. فکر میکردم مثل رکسانا زودتر میاد. حساب کرده بودم که اگر چند روز زودتر بیاد اون وقت تولدهامون میشه خرداد تیر مرداد شهریور و جون جولای آگوست سپتامبر. ولی بچه شیر کوچولوی من هم مردادی شد و هم اگوستی. یازده مرداد و دوم آگوست. :). با رکسانا کلی داستان درست کرده بودیم. میگفتیم تو دل من با لیور و بقیه دوست شده و هی براش گود بای پارتی میگیرن و تارا هم دلش نمیاد از دوستهاش جدا بشه. میگفتیم یکی یکی داره میره از همه تو دل من خداحافظی میکنه. خاله لاله تنظیم کرده بود که جوری بیاد موقع تولدت باشه. خاله لاله اومد و رفت و تارا نیومد که نیومد. یک هفته ای که خاله لاله اینجا بود کلی با رکسانا با هم آشپزی کردند و با هم سه تایی سریال دیدیم و گردش کردیم و خندیدیم. عالی بود. عالی. مثل این بود که سه تا خواهر بودیم و منتظر تولد چهارمی مون بودیم.