Tuesday, June 09, 2009
میدونم که خیلی غیبت دارم و باید با ولی ام بیام ...ایشالله ولی هام خودشون به زودی میان و واسطه میشن. :) کلی وقته که میخوام بیام و آپدیت کنم و هی نیومدم. حالا فعلن اینو داشته باشین:
دیشب توی ماشین - عمه غزاله و مامان زهرا رو به رکسانا: رکسانا شب میای پیش ما خونه ی عمه غزاله بخوابی؟ رکسانا یک کم فکر کرد و فوری گفت نه چون شما شیر ندارین خونه تون. عمه غزاله گفت چرا اتفاقن شیر 2 در صد هم داریم. رکسانا گفت خوب کاپ ندارین. مامان زهرا لیوان رکسانا رو که توی ماشین بود نشون داد و گفت بیا این هم کاپت. بعد رکسانا حسابی رفت توی فکر و بعد ش گفت نه نمی یام چونکه شما خیار شور ندارین تو خونه تون !!!! ما سه تا غش کردیم از خنده و گفتیم خوب حالا اگه خیار شور داشتن ساعت 12 شب انقدر برات مهمه خوب میریم میخریم برات تو بیا ... بعدش دیگه پرید توی بغلم و گفت نه آخه من دلم برات تنگ میشه مامانی. خلاصه این بهانه خیار شور هم از اون بهانه ها بود که نمیدونم یک دفعه از کجاش درآورد؟ :)
بیصبرانه منتظر تولدشه. هیچ سالی انقدر ذوق و شوق نداشت. از مدتها قبل هر وقت در مورد سیسترش واسمون تعریف میکرد و ازش میپرسیدیم که خوب حالا این سیسترت کجا هست خیلی جدی میگفت که قراره توی تولدم بیاد. حالا قراره به قول نسترن از سیسترش هم پرده برداری کنه ! :) از مدتها قبل هر وقت یک لباسی میپوشم که دوست داره میگه این لباستو دوست دارم مامانی اینو تو تولدم بپوش.