Wednesday, January 16, 2013
سه تا خوك و سه تا خونه و يك گرگ بد گنده ... و يك چيزي حدود صد و بيست تا هنرپيشه ي علاقمند :) من و ركسانا مونده بوديم كه چطوري قراره نقشها رو تقسيم كنن ؟. هفت تقسيم بر صد و بيست؟ بعدش روز اول تمرين شون ازش پرسيدم خوب چي شد تو قراره چي باشي خونه خوك يا گرگ؟. معلوم شد كلي نقش أضافه كردن و داستان رو هم عوض كردن :)سه ماه بعد:
نمايش شون خيلي خوب بود خيلي. حسابي بامزه بود و به طرز جالبي هم همه شون طبيعي بازي ميكردن. ركسانا سه تا نقش داشت:
خونه ي خوك وسطي ( يك سيخ دستش گرفته بود و با سه تا بچه ي سيخ به دست ديگه نقش چهار ديوار خونه رو داشتن)
بانك مامان غازه
بچه خرس
بچه خرس تنها نقشي بود كه توش دو خط هم حرف زد.
ولي همه شون با هم كلي شعر خوندن.