Wednesday, December 06, 2006
رفته بودیم دکتر برای چک آپ رکسانا. بعدش با یکی تو دانشگاه قرار داشتم که رکسانا رو هم با خودم بردم. توی راه خوابید و تمام مدت جلسه مون هم خواب بود. بعد هم من از فرصت استفاده کردم و اومدم سالن کامپیوتر. هیچ کسی اینجا نیست فقط من و رکسانا که تو کالسکه اش خوابیده. این مدلی تا حالا دانشگاه نیومده بودم. خیلی کیف داره. خبر خاصی نیست. کم کم دارم بار و بندیل اسباب کشی رو می بندم. دیشب یک سر با رکسانا رفتیم خونه ی لاله و بهراد ، به رکسانا گفتیم عمو بهراد کجاست ؟ رفت توی راهرو و خم شد زیر درهای بسته رو نگاه کرد ببینه کدومش روشنه و رفت واستاد پشت اون در ! هر چند وقت یک بار هم که حوصله اش سر می رفت و شروع می کرد به غر غر کردن. بهش یک دستمال یا پوست سیبی چیزی می دادیم و می گفتیم برو بندازش سطل آشغال. این هم یکی دیگه از کارهایی است که خیلی دوست داره بکنه. با یک حالت خیلی بامزه و خوشحال از اینکه ازش چیزی خواستیم راه می افتاد طرف سطل آشغال و ماموریت رو با موفقیت به انجام می رسوند. این هم یک لیست از کلمه هایی که الان قشنگ می گه و کاربردهاشون :
مامان : وقتی دور و برش نیستم و داره دنبالم میگرده
آب : طبیعتن وقتی تشنه اش باشه !
بالا : وقتی پایین پله ها باشیم و بخواد بره بالا و یا بالا باشیم و بخواد بیاد پایین ، یا وقتی که یک قلپ از آبش رو می خوره اصرار داره که حتمن لیوانشو بگذاره بالای میز و اگر دستش به میز نرسه می آد طرف من و می گه : بالا بالا
ددر: وقتی دلش ددر بخواد
به به: در مواقع گرسنگی
نانان ( یا همون «نانای» خودمون) : وقتی قر تو کمرش گیر کرده ! که می شه وقت و بی وقت ! گاهی وقتها نصف شبها ! چند شب پیش وسط شب از خواب بیدار شده بود و می گفت : نانان ... کلی براش گفتم که الان همه ی نانان ها پیش ماماناشون خوابیدن تا قانع شد !
باست: ماست !
بوس: موز !
آما : شیر مادر !
اَفش: کفش !