Tuesday, November 14, 2006
رکسانا عاشق تلفونه. وقتی تلفون زنگ می زنه بدو بدو می ره برمی داره و می آد می ده دستم. حالا هر جا که باشم فرقی نمی کنه براش گوشی رو می آره می ده دستم و ما رو می گذاره تو رودر واسی مجبوریم جواب بدیم :) . خلاصه اگه یه روز زنگ زدید و دیدین من گوشی رو برداشتم و گفتم «اِهم» بدونین جریان از چه قراره !!! تازگی ها علاقه ی زیادی به پوشیدن کفشهای من پیدا کرده. یک جفت کفش (کفش که چه عرض کنم ... بهتره بگم گالش ) داشتم که تنها کفشی بود که ماه های آخر حاملگی ام پام میشد... دیروز تو آشپزخونه بودم دیدم رفته نمی دونم از کجا کفشها رو پیدا کرده و پاش کرده و تلفون اسباب بازی اش هم گرفته دستش و مشغول راه رفتن و حرف زدنه. انقدر صحنه ی بامزه ای بود که خدا می دونه. کفش ها سه برابر پاهاش بود و حرف زدنش با دوست خیالی اش هم که دیگه معرکه بود. (خاله لاله اش : فکر کردی فقط خودت با آنا و فاطم و شمسی خانوم دوست بودی ؟؟؟ نه خیر رکسانا با همه شون دوست صمیمی شده. راستی میدونستی که از مشهد اومدن کلمبوس ؟) *
نمی دونم چی برای دوستش تعریف می کرد ولی یک جاهاییش ذوق می کرد و می خندید. :) شاید داشتن پشت سر دوستای مشترکشون غیبت می کردن !!!
کشو های خونه ی ما دارن یکی یکی پر می شن از وسایل رکسانا و یا چیزهایی که رکسانا می تونه باهاشون بازی کنه و بقیه چیزها دارن هی منتقل میشن به ارتفاعهای بالاتر. نمی دونم رکسانا زودتر از این کنجکاوی وعشق به تصرف کشو و کمدهای جدید دست برمی داره یا ما جا کم می آریم ؟
نمی دونم چی برای دوستش تعریف می کرد ولی یک جاهاییش ذوق می کرد و می خندید. :) شاید داشتن پشت سر دوستای مشترکشون غیبت می کردن !!!
کشو های خونه ی ما دارن یکی یکی پر می شن از وسایل رکسانا و یا چیزهایی که رکسانا می تونه باهاشون بازی کنه و بقیه چیزها دارن هی منتقل میشن به ارتفاعهای بالاتر. نمی دونم رکسانا زودتر از این کنجکاوی وعشق به تصرف کشو و کمدهای جدید دست برمی داره یا ما جا کم می آریم ؟
*قابل توجه خوانندگانی که فضولند و می خواهند بدونند جریان چیه : خاله لاله ی رکسانا که میشه خواهر کوچولوی من وقتی بچه بود چهار تا دوست خیالی داشت به اسمهای آنا کوچیکه و آنا بزرگه و فاطُم و شمسی ! این که دقیقن این اسمها رو از کجاش در آورده بود رو نمی دونم ولی کلی ماجرا باهاشون داشت.