Wednesday, October 25, 2006
یادتونه قبلن ها یک عکس از رکسانا گذاشته بودم در حال بازی با ظرفهای پلاستیکی ؟ یادش به خیر ... اون موقعها خودم براش ظرف ها رو در می آوردم و می ریختم جلوش. حالا می خواهین پیشرفتشو تو این مدت ببینین ؟ دیگه مزاحم من هم نمی شه و خودش می ره توی کابینت و از اون تو با سلیقه ی خودش هر چی دلش می خواد در می آره
برمی گردیم خونه:
من: رکسانا امروز بهت خوش گذشت دخترم ؟
رکسانا : سرشو به علامت مثبت تکون می ده
من: با آریانا و آرمین خوب بازی کردی ؟
رکسانا:در حالی که سرشو تکون می ده می گه : آر ... (یک چیزی تو مایه های آرمین و آریانا قاطی ...)
من: بریم خونه به به بخوریم ؟
رکسانا: به به ... به به
وقتهایی که از بیرون می آییم و خیلی گرسنه است اولین کاری که می کنه اینه که می ره سفره شو پهن می کنه. خودتون ببینید :
من: رکسانا امروز بهت خوش گذشت دخترم ؟
رکسانا : سرشو به علامت مثبت تکون می ده
من: با آریانا و آرمین خوب بازی کردی ؟
رکسانا:در حالی که سرشو تکون می ده می گه : آر ... (یک چیزی تو مایه های آرمین و آریانا قاطی ...)
من: بریم خونه به به بخوریم ؟
رکسانا: به به ... به به
وقتهایی که از بیرون می آییم و خیلی گرسنه است اولین کاری که می کنه اینه که می ره سفره شو پهن می کنه. خودتون ببینید :