Monday, September 25, 2006
ما برگشتیم. انقدر بهم خوش گذشت که چی*. میتونم به راحتی بگم بهترین سفرم بوده. توی راه رکسانا خیلی با من همکاری کرد. بیشتر راه را خوابید. ولی امان از این آمستردام-ممفیس که نه ساعت و نیم بود و تموم نمیشد ! الان رکسانا خوابیده. اول مهرمون شده. ساعت شش و نیم صبحه. ساعت رو گذاشته بودم روی هفت ولی به خاطر مختصری جت لگ یک ساعتیه که بیدارم. اومدم بگم که صبح به خیر و به قول شاعر :
آغاز مدرسه ... وقت شکفتن است ... در زنگ مدرسه ... بیداری من است ... همشاگردی سلام ... همشاگردی سلام
آغاز مدرسه ... وقت شکفتن است ... در زنگ مدرسه ... بیداری من است ... همشاگردی سلام ... همشاگردی سلام
*با تشکرات ويژه از امام رضا که ما رو طلبيد. امام رضا جون دستت درد نکنه. باز هم از اين کارا بکن.