Thursday, September 25, 2008
چند تا چیزی که هی میخواستم بیام بنویسم:
طبق تعریف رکسانا پرنسس یعنی کسی که دامن میپوشه ! وقتهایی که شلوار پوشیده اصلن نمیگذاره که موهاش رو آبشاری کنم و گل سر بزنم میگه آبشاری مال پرنسسه من که دامن نپوشیدم !
چند روز پیش نسترن و مامان باباش خونه مون بودند. رکسانا ثریا خانوم رو برده بود توی اتاق خواب و داشت اسباب بازی هاشو بهش نشون میداد و با هم به قول خودش لحاف بازی میکردن (میرفتن زیر لحاف و بعد دالی میکردن). ثریا خانوم بهش گفت حالا بیا بریم بیرون پیش بقیه. رکسانا هم گفت نه بگذار مامان بابات (نسترن و دکتر هادی زاده) !! برن تو بمون همین جا با من بازی کن. در ضمن به دکتر هادی زاده میگه «هادی زیاده».
چند وقته که به پازل خیلی علاقمند شده. این مدتی که ما همش دنبال آپارتمان میگشتیم هر چند وقت یک بار میشنیدم که رکسانا داره به عروسکهاش میگه من میرم خونه ببینم بعدلباس رو پس بدم و بعد برم سر کار ! اون جریان لباس پس دادن هم از موقع دامادی حامد بود که ما هی میرفتیم یک چیزی میخریدیم و باز نظرمون عوض میشد و پسش میدادیم !
دیشب من خونه ی جدید خوابیدم (خالی ... ) و رکسانا و بابا امیر برگشتند خونه قبلی. یعنی امروز صبح به جای یک ساعت و ربع کمتر از ده دقیقه تو راه بودم !
طبق تعریف رکسانا پرنسس یعنی کسی که دامن میپوشه ! وقتهایی که شلوار پوشیده اصلن نمیگذاره که موهاش رو آبشاری کنم و گل سر بزنم میگه آبشاری مال پرنسسه من که دامن نپوشیدم !
چند روز پیش نسترن و مامان باباش خونه مون بودند. رکسانا ثریا خانوم رو برده بود توی اتاق خواب و داشت اسباب بازی هاشو بهش نشون میداد و با هم به قول خودش لحاف بازی میکردن (میرفتن زیر لحاف و بعد دالی میکردن). ثریا خانوم بهش گفت حالا بیا بریم بیرون پیش بقیه. رکسانا هم گفت نه بگذار مامان بابات (نسترن و دکتر هادی زاده) !! برن تو بمون همین جا با من بازی کن. در ضمن به دکتر هادی زاده میگه «هادی زیاده».
چند وقته که به پازل خیلی علاقمند شده. این مدتی که ما همش دنبال آپارتمان میگشتیم هر چند وقت یک بار میشنیدم که رکسانا داره به عروسکهاش میگه من میرم خونه ببینم بعدلباس رو پس بدم و بعد برم سر کار ! اون جریان لباس پس دادن هم از موقع دامادی حامد بود که ما هی میرفتیم یک چیزی میخریدیم و باز نظرمون عوض میشد و پسش میدادیم !
دیشب من خونه ی جدید خوابیدم (خالی ... ) و رکسانا و بابا امیر برگشتند خونه قبلی. یعنی امروز صبح به جای یک ساعت و ربع کمتر از ده دقیقه تو راه بودم !