Tuesday, September 23, 2008
راستی من فکر کنم مدل نوشته های اینجا مو میخوام عوض کنم. یعنی بیشتر مدل دفتر خاطرات بشه ... جریان اینه که من یک مدت طولانی هی نوشتنم نمی آمد اینجا ... بعدش چند وقت پیش یادم اومد که رکسانا اول هایی که تازه شروع کرده بودم براش «چشم چشم دو ابرو» میکشیدم تا مدتی به مداد و خودکار و کاغذ و اینها همه اش میگفت «چشم چشم ابرو» و یک جور خاصی هم تلفظ میکرد که خیلی بامزه بود و من هر چی فکر کردم چطوری یادم نیومد ! امیر هم یادش نبود. بعدش کلی دلم سوخت که چرا یادمون رفته. بعد تصمیم گرفتم که برای اینکه دیگه این اتفاق نیفته یک دفتر خوشگل بخرم و هر روز یک کمی از چیزهایی که درباره ی رکسانا اون روز بوده و دوست دارم بعدن ها یادم بمونه رو بنویسم اون تو و بعدن بخونیم و حال کنیم ! بعدش دیدم که خوب این وبلاگ افتاده اینجا و داره خاک میخوره برای چی؟ بعدش تازه مگه مامان باباهامون و خاله لاله و اینها دل ندارن که این دفتر خاطرات رکسانا رو آن لاین بخونن ؟ بعد دیدم که خوب چرا معلومه که دارن ! اینترنت هم که مفت و مسلم افتاده اینجا واسه این که ما استفاده اش کنیم ! خلاصه این که این طوری شد که تصمیم گرفتم هی بیام یک چیزهایی بنویسم اینجا که ممکنه خیلی بامزه هم نباشه شاید حتی بیمزه هم باشه ! ولی دلم میخواد بنویسم که بعدن یادم باشه در فلان روز چه اتفاق بی مزه ای افتاد ها ... !!!!! :) :) در ضمن مامان بابای با ذوق و بافکرم :) چند وقت پیش وبلاگ رکسانا رو برام داده بودن پرینت رنگی کرده بودن و صحافی و با پست برامون فرستاده بودن که خداییش از هر دفتر خاطرات جینگولی خوشگلتر بود. یک تصمیم دیگه ام هم اینه که عکس بیشتر بگذارم ولی اون رو یک کمی دیگه باید بگذره ... الان یک مدتیه که تو سرم المپیکه از بس که چیزهای مختلف توشه. اسباب کشی بکنیم و یک کمی هم توی کار جدیدم جا بیفتم بعدش ...