Thursday, September 11, 2008
سلام ... خوبین همه ایشالله. من خوبم. این که باز کلی تاخیر داشتم بهانه ام اینه که یک «کن فیکون» مختصری تو زندگی مون پیش اومد. یعنی از نوع بد نه ها ... همین جوری از نظر تغییرات میگم. دو سه قلمش اینهاست: میدونین که عمه غزاله پیش ما بود دیگه ؟ خوب اولش که اون یک کاری پیدا کرد و رفت پیش زری خانوم و گربه اش «پاکو». خلاصه یک ماه من و مامانم بی عمه غزاله موندیم تا اینکه بابا امیر اومد پیشمون بمونه. دیگه هر هفته نمیریم فرودگاه دنبالش. بعدش مامانم گفت حالا برای اینکه هیجانمون یک کمی بیشتر بشه من هم کارمو عوض کنم ! اینه که اون هم کارشو عوض کرد و کار جدیدش با خونه مون یک ساعت فاصله داره و داریم خونه مون رو هم عوض میکنیم. منتظریم که کتاب آخر هری پاتر رو که توی راه خونه تا سرکار و سرکار تا خونه گوش میکنه تموم بشه و بعد اسباب کشی کنیم. آخه انگار داستان رسیده به جاهای هیجان انگیزش ! بعدش باید کودکستان من رو هم عوض کنیم ! حالا شما چه خبر ؟