Thursday, August 12, 2010
بسته آبنبات دست نخورده موند. رکسانا از لحظه ای که نشستیم تو هواپیما گوشی گذاشت توی گوشش و یک کارتون هم از صفحه مانیتور جلوش انتخاب کرد و شروع کرد به کارتون تماشا کردن. اصلن نفهمید کی هواپیما بلند شد از زمین. ما وسط نشسته بودیم روی اون قسمت چهار صندلیها. یک صندلی هم وسطمون خالی بود. رکسانا خانوم وسواسی/مقرراتی ما تا وقتی که جلوی خودش از مهماندار اجازه نگرفتیم که دراز بکشه دراز نکشید. قبل ار سوار شدن هم کلی با نگرانی هی به ما یادآوری میکرد که باید تلفونهامون رو خاموش کنیم. کلن نه گوشش درد گرفت و نه حوصله اش تو هواپیما سر رفت. بالاخره بعد از یک سفر طولانی یک آخر شب شنبه ی داغ و قشنگ رسیدیم تهران. مامان و بابا رو از پشت شیشه دیدیم. رکسانا رو گذاشتیم کنار شیشه و خودمون هی میرفتیم چک میکردیم که چمدونها اومده یا نه. شب رفتیم خونه های زهره و عمه که روبروی هم بود و خالی. امیر فردا صبحش رفت مشهد و ما موندیم که خاله لاله و عمو بابکمون رو مزدوج کنیم. فردا شبش رفتیم استقبالشون. وقتی خاله لاله داشت از پله ها میامد پایین رکسانا به من گفت این چقدر شبیه تو ا !! رکسانا و خاله لاله از همون توی فرودگاه با هم دوست شدن. هفته ی اول توی تهران داغ و شلوغ صرف مهمونی بازی با خانواده ی عمو بابک اینها و بیرون رفتن با خاله لاله و عمو بابک (تو این هفته هنوز داشتیم تصمیم میگرفتیم که به عمو بابک بگیم عمو بابک یا دایی بابک ... آخرهای هفته دیگه شدعمو بابک) شد. رکسانا کلی هم با عمو بابک و عمو شهریار و خاله فرناز و عمو کاوه و عمو آرین دختر خاله شد. یک شب که خونه شون بودیم با خرگوششون (پم پم) کلی بازی کرد. دوتا عصر با مامان بابا و عمو محمود رفتیم پارک قیطریه و رکسانا حسابی تو استخر توپ و زمین بازی اش بازی کرد. سه شنبه شب رفتیم خونه ی عمو بابک اینها. اونجا یک آقایی که قیافه اش میخورد از دوستهای ملا عمر باشه عمو بابک رو رسمن کرد عمو بابک رکسانا. راستی یادم رفت این رو بگم که اون دوست ملا عمر انقدر حواسش پرت بود که اول من که مامان لیلا باشم رو به عقد عمو بابک درآورد! ولی همون طوری که بعدن در قسمتهای بعدی سفرنامه خدمتتون عرض میکنم این اشتباه لپی زیاد به طول نینجامید. من و لاله کلن عادت داشتیم که مثلن دایی ام به من ایمیل بزنه و بگه خوب لاله جان حالت چطوره؟ امیر چطوره؟ هوای نیوزیلند چطوره؟؟؟؟ یا اینکه مثلن خانوم فلانی رو کنه به لاله و بگه خوب لیلا جان دیگه چطوری؟ معمولن هم به رومون نمی آریم و تو ذوق طرف نمیزنیم و خیلی عادی بحث رو ادامه میدیم! ولی دیگه از دوست ملا عمر انتظار اینو نداشتیم! نقاشی هایی که مشاهده میکنین کار رکسانا خانومه. دست راستی عکس شهریار و فرنازه و دست چپی هم عکس لاله و بابک. اگر دیده باشینشون میبینین که خدایی اش شبیه هستن به خودشون.