Sunday, June 03, 2007
یک فضول ناقلایی شده این دختر که بیا و ببین. هر وقت تلفن زنگ میزنه باید بدونه کی بوده و چی کار داشته. امروز:
رکسانا: کی بود؟ دَقاله؟
من: نه مامان جون. آقا عمو بودند ... پدر بزرگ من از ایران
رکسانا: اُ ... (یعنی این که مثلن خیلی فهمید! ) چی گفت؟
من: گفتند رکسانا چطوره؟ بوسش کن. حالا بیا بوست کنم
.رکسانا: نه نه ... ناسانا بوس نَخوام ...
آهنگ مورد علاقه اش همونه که اون بالا توی تیتر نوشتم.
من: رکسانا برات تواینکل تواینکل بخونم؟
رکسانا: نه ... هیس هیس (در حالی که دستش رو گذاشته روی دماغش به علامت سکوت!)... ناسانا بخونه.
من: باشه ... رکسانا بخونه
رکسانا: پینگون پینگون ...
رکسانا به اون پسر همسایه که دوست جدیدشه میگه هِلو. چون هر وقت میاد پشت پنجره آشپزخونه سلام میکنه (همون هِلو). رکسانا هم بعضی وقتها میره پشت پنجره و میگه هِلو نیست ... هِلو می خوام!