Tuesday, March 02, 2010
مکالمه ی چند روز پیش رکسانا با سمانه:
- من به مامانم میگم مامان و به بابام میگم امیر.
- خوب چرا به بابات نمیگی بابا؟
- آخه اون هم به من نمیگه رکسانا میگه ناسان بابایی. صبحها که از خواب بیدارم میکنه میگه پاشو ناسان بابایی.
...
- عمو مرتضی کجاست؟
- مدرسه
- سرکار یا مدرسه؟
- کار عمو مرتضی همون جا توی مدرسه شه.
- ولی عمه غزاله ی من هم سرکار میره هم مدرسه.
...
ازمون خواسته بگذاریمش کلاس اسپانیایی که توی کودکستانش دارن چون به قول خودش: چند تا از وورد هاشو بلده ولی همه رو نمیدونه. :)