اسمم رکساناست. خودم به خودم میگم ناسانا ، بابام هم همینطور. مامانم بهم همه چی میگه به غیر از رکسانا ! مثلن : کیتکت، قلقلی ، زولبیا و باقلوا و ... (بین خودمون باشه ، یک کمی شکمو اِ) :) این وبلاگ رو واسه من درست کرده که از من و خاطراتم بنویسه. بعضی وقتها از زبون خودش مینویسه و بعضی وقتها هم از زبون من. اونجاهایی که از قول من مینویسه رو قرمز میکنه که اگه خدای نکرده کسی متوجه نشد این طوری شاید دوزاریش بیفته ! وقتی برامون کامنت میگذارین مامانم کلی ذوق میکنه ! مرسی که اومدین وبلاگم رو بخونین. بازم بیایین. به خانواده سلام منو برسونین. :)
***
خوب این نوشته بالایی دیگه یک کمی قدیمی شده. الان دیگه به خودم میگه رکسانا. بابام بهم میگه ناسان بابایی (به یاد اون روزهایی که به خودم میگفتم ناسانا). مامانم هم کماکان اسمهای مختلفی داره برام: رکسی . رکسان رکس عسلی . چوچی . جوج !
رکسانا و فخری. این فخری خانوم که ماهی قرمز(متمایل به نارنجی) عید هشتاد و هشت سفره ی هفت سین ما بود تا الان دو تا نوروز رو جواب داده. برنامه مون اینه که اگر به نوروز نود هم رسید توی کتاب رکوردهای اینس ثبتش کنیم. رکسانا و امیر مامان باباشن و مسول غذا و آبش.
8:48 AMبه افق شیکاگو
1 نظر :
مادر به قربان شود این عکس یادگاریش را با ماهی بسیار دوست می دارم. منهم به نوبه خود برای عمر طولانی ماهی دعا می کنم ماما جمیله Anonymous | 10:42 PM