Monday, May 16, 2011
چند وقتی بود که کلی به جمع کردن علاقمند شده بود. بعدش دیروز همینطوری گفتم دوست داری یادت بدم که عددهای بزرگتر رو هم بتونی با هم جمع کنی؟ خلاصه نشستیم عددها رو زیر هم نوشتیم و حمع کردیم و بعدش که دیدم داره حسابی ذوق میکنه از اینکه به قول خودش تاوزند و هاندرد و اینها رو هم داره با هم جمع میزنه رفتیم سراغ ده بر یک! کلی خوشش اومد و حالا همین طوری از دیروز هر کاغذی که پیدا میکنه شروع میکنه روش واسه خودش عددهای بزرگ بزرگ مینویسه و با هم حمع میزنه. بنویسم که یادم بمونه : من اصلن زورش نکردم و خودش کلی علاقه نشون داد! چون که نمیخوام از اون مدلی ها بشیم که تو تابستون بچه رو مجبور میکردن کتابهای درسی سال بعد رو بخونن! :) :) البته بگذریم از اینکه ای بابا چه تابستونی ؟ چه بهاری؟ امان از این زمستون شیکاگو که نمیره پی کارش. گلهامون همه بیچاره ها گیج و ویج شدن! هفته پیش شد هوای مرداد خودمون و الان دوباره شده آبان! بهار؟ آره بهار هم شد! یکی دو ساعتی یک ماه پیش و بعدش هم یک یک ربع بیست دقیقه ای سه هفته بعدش ...
حالا بعدن میام یک عکس هم میگذارم که یادمون بمونه جوجو ی من چطوری عددهای چهار رقمی رو با هم جمع میکنه و مثل قرقی ده بر یک هم میکنه و اون وقت نتیجه ی محاسباتش میشه پنج و شیش های چپه! :) جوجو عادت کرده که وقتی داره یک چیزی مینویسه هی میاد میپرسه مامانی فایو این وریه یا اون وریه؟ دی این وریه یا اون وریه! راست میگه خوب بچه ام هر کدومشون یک وری ان خوب نمیشد همه شون یک طرف باشن آخه؟
حالا بعدن میام یک عکس هم میگذارم که یادمون بمونه جوجو ی من چطوری عددهای چهار رقمی رو با هم جمع میکنه و مثل قرقی ده بر یک هم میکنه و اون وقت نتیجه ی محاسباتش میشه پنج و شیش های چپه! :) جوجو عادت کرده که وقتی داره یک چیزی مینویسه هی میاد میپرسه مامانی فایو این وریه یا اون وریه؟ دی این وریه یا اون وریه! راست میگه خوب بچه ام هر کدومشون یک وری ان خوب نمیشد همه شون یک طرف باشن آخه؟