|
رکسانا آن لاين
روزنگار رکسانا به روایت مامان لیلا |
دو (شاید هم سیش، چون من هنوز شمردنم خوب نیست) رکعت نماز قضای وسط روز ( گفتم قضا گشنه ام شد !) به جا می آورم. قربته اله الله. ولی خوب خدا جون بعدن نگی نگفتی ... من نمی تونم تضمین کنم که تا رکعت شیشم باهات باشم. تو که خودت خوب میدونی که من خیلی فضولم و حواسم فوری پرت می شه به دور و برم.
تیپ زمستونی من
نه والله انصاف نیست... بهتره یک کمی از ماکارونی هات رو من بردارم !
نیگا کن بابای ما رو : هر چی ماکارونی بلند بوده واسه خودش برداشته !
اسم خودشو یاد گرفته. به خودش می گه : ناسانا ! عاشق اینم که بهش یک کلمه ای رو بگم و ازش بخوام تکرار کنه. معمولن از چیزای ساده شروع می کنم: بگو مامان, بگو بابا, بگو پیشی, بگو هاپو ... بعد بعضی وقتها اون وسط یک دفعه میگم بگو : قسطنطنیه ! قیافه اش دیدنیه. کپی رایتش هم مال دایی علیرضاست که وقتی لاله کلاس اول دبستان بود و تازه یاد گرفته بود کلمه ها رو بخش کنه به جای گل و درخت و آب و بابا میگفت : لاله جان قسطنطنیه رو بخش کن ببینم درساتو بلدی یا نه ؟ :) چی کار کنیم دیگه ! مردم آزاری ارثیه !

مامان یادته به رکسانا که می گفتم هیتلر میگفتی چرا به نوه ام میگی هیتلر ؟ حالا یک قلم از هیتلر بازی شو برات بگم: دیروز نشسته بودم پشت میز کامپیوتر و رکسانا داشت سعی می کرد دو تا لگویی که به هم نمی خوردند رو به زور می کرد تو هم. نمی رفتند تو هم و رکسانا هم عصبانی شده بود و جیغ میزد. من از رو صندلی بلند شدم و گفتم رکسانا جونم می خواهی کمکت کنم مامان ؟ رکسانا جونم هم دستشو گرفت جلوم که یعنی جلوتر نیا و گفت (با لحن و حالت هیتلری ! ) : نه ... نه ... بیشین ... بیشین ... (که البته منظورش این بود که: ای مادر عزیز که جانم فدای تو ... مرسی از پیشنهاد کمکت ولی من ترجیح می دم خودم درستش کنم ! لطفن زحمت نکش و سر جات بشین. ) من هم نشستم سر جام و البته قبلش گفتم : هایل هیتلر ! خیلی بیشتر حرف میزنه. جدیدن هر وقت بیرون یا تو تلوزیون یک آقا میبینه میگه : آقا آقا . ق هم کاملن «ق» اردکانی (به قول خاله آسی «ق» باقلوا )