Saturday, January 20, 2007
هر وقت با هم از پله ها بالا میریم پله ها رو می شماریم. از بین این ۱۲ تا عدد ، از شیش خیلی خوشش اومده ! حالا هر وقت که با هم می شماریم اینطوری میشه :من: یک رکسانا: سیش من: دو رکسانا : سیش و الی آخر ...
هر وقت بهش میگم رکسانا یک بوس به مامان میدی خیلی محکم و جدی میگه : نه ! در عوض تا دلتون بخواد فر، بخور، سشوار ... صندلی و میز و تمام اسباب بازیهاشو بوس میکنه ! برای همین هم یک موقعهایی که خودش یک دفعه داوطلبانه میآد و من رو بوس می کنه انقدر ذوق زده می شم که با شوق و ذوق بهش می گم «مرسی» . حالا فکر کرده که این قانونشه. هر وقت من و امیر بوسش می کنیم ازمون تشکر می کنه ! چند شب پیش بغلم داشت شیر می خورد و خمار بود، امیر بوسش کرد ، رکسانا یک لحظه دست از شیر خوردن کشید و گفت: «مِسی» و بعد دوباره مشغول شد.
دو (شاید هم سیش، چون من هنوز شمردنم خوب نیست) رکعت نماز قضای وسط روز ( گفتم قضا گشنه ام شد !) به جا می آورم. قربته اله الله. ولی خوب خدا جون بعدن نگی نگفتی ... من نمی تونم تضمین کنم که تا رکعت شیشم باهات باشم. تو که خودت خوب میدونی که من خیلی فضولم و حواسم فوری پرت می شه به دور و برم.
تیپ زمستونی من