Wednesday, January 24, 2007
ببخشید که این روزها مامانم اصلن وقت نمی کنه که زود به زود آپدیت کنه ! امان از این درس و مشق که مامانم رو ول نمی کنه ! حتی شهرمون هم عوض کردیم که از دست استادش فرار کنیم ها ... ولی پیدامون کرده و هی به مامانم مشق میده ! خلاصه من هم برای اینکه روحیه شو شاد نگه دارم تمام سعیمو میکنم و هر روز یک شیطنت جدید از خودم اختراع میکنم. بالاخره امروز خودم اومدم آپدیت کنم. من همچنان دلربا و ملوسم. :) تازگی ها به نقاشی علاقمند شدم. کلی طرحهای جالب به سبک کوبیسم روی یک قسمت از دیوار، میز جلوی مبل و دست و پاهای خودم کشیدم. به نقاشی و کاغذ و مداد و اینها میگم «شیش» بعضی وقتها هم میگم «شیش ... هاپو» اولش مامان بابام منظورم رو نمیفهمیدند بعد یادشون اومد که علاقه ی من به نقاشی از اونجا شروع شد که خودشون برام چشم چشم دو ابرو میکشیدند. بعد منم هی میگفتم «شیش ... شیش هاپو» یعنی اینکه به من هم کاغذ و مداد بدین که «چشم چشم دو ابرو بکشم». من دیگه اصلن خوشم نمی یاد که غذا دهنم کنند. بیشتر دوست دارم که خودم با دست و قاشق و اینها غذا بخورم و بعد هم که یک کم سیر شدم ماست ها رو بمالم رو میز و غذاها رو هم بریزم روش و قاطی شون کنم بعد هم با دستم محکم بکوبم روشون ! یک حالی میده ها ... امتحان کنین ! من هنوز دست از این اعتیاد به «آما» برنداشتم. آما که می خورم ها ... میرم تو عالم هپروت ... ! تازگی ها شنیدم که مامان بابام داشتند از ترک دادن اعتیاد من یه حرفهایی می زدند ! ولی من حالا حالا ها قصد ترک کردن ندارم ! از علاقمندیهای دیگه ام اینه که برم واستم بالای میز و برقصم. خوب این از خبرای امروز ... دوباره برمیگردم ... بای