اسمم رکساناست. خودم به خودم میگم ناسانا ، بابام هم همینطور. مامانم بهم همه چی میگه به غیر از رکسانا ! مثلن : کیتکت، قلقلی ، زولبیا و باقلوا و ... (بین خودمون باشه ، یک کمی شکمو اِ) :) این وبلاگ رو واسه من درست کرده که از من و خاطراتم بنویسه. بعضی وقتها از زبون خودش مینویسه و بعضی وقتها هم از زبون من. اونجاهایی که از قول من مینویسه رو قرمز میکنه که اگه خدای نکرده کسی متوجه نشد این طوری شاید دوزاریش بیفته ! وقتی برامون کامنت میگذارین مامانم کلی ذوق میکنه ! مرسی که اومدین وبلاگم رو بخونین. بازم بیایین. به خانواده سلام منو برسونین. :)
***
خوب این نوشته بالایی دیگه یک کمی قدیمی شده. الان دیگه به خودم میگه رکسانا. بابام بهم میگه ناسان بابایی (به یاد اون روزهایی که به خودم میگفتم ناسانا). مامانم هم کماکان اسمهای مختلفی داره برام: رکسی . رکسان رکس عسلی . چوچی . جوج !
من تازگی صاحب یک عدد عینک آفتابی خوشگل شدم و فهمیدم که ای بابا یک سال و هشت ماه گذشته عجب سرمون کلاهی رفته بدون عینک. حالا دیگه بدون عینکم آب هم نمی خورم. همه جا عینکمو میزنم. :)
4:36 PMبه افق شیکاگو
2 نظر :
kha kha!!! when u add text 2 ur previous posts, AADAM MOMKENE NABINADESHOON!!! HIGHLITI CHIZI BOKONESHOON BABA!!! Laleh | 9:58 PM
چه بامزه شده اين دختره...حداقل از بيرون خونه ازش عكس ميگرفتي كه از افتاب هم استفاده بشه خوب.... راستي عكس حامد و ركسانا خيلي بامزه بود ... Anonymous | 12:09 AM