Friday, February 09, 2007
دو هفته پیش که یک سفر کوتاه رفتیم کلمبوس و رکسانا رو گذاشتم پیش آفاق خانوم ازش یاد گرفته وقتی بلند می شه بگه «یا علی». خیلی بامزه است ... وقتی بلند میشه در حالی که داره زور میزنه میگه «علی» ...
علاقمند شده که براش کتاب بخونیم. میره کتاباشو میاره و تو بغلمون لم میده که براش بخونیم. نه من نه امیر هیچ کدوم قصه ی کتاب رو دنبال نمی کنیم و از رو عکساش همین طوری یک چیزهایی سر هم میکنیم. برای همین هر دفعه ماجرای هر کتابی با دفعه های قبل فرق میکنه !