Thursday, October 04, 2007
از قدیم گفتن که مرخصی نطلبیده مراده ! :) من هم امروز یک مرخصی نطلبیده برای مامانم جور کردم. جریان از این قرار بود که ما صبح بیدار شدیم و کلی هم سرحال بودم و خوشحال و زودی هم حاضر شدم و رفتیم به طرف کودکستان. اونوقت تا رسیدیم تو من یک کم گلاب به روتون از بالا کردم. روی لباس مامانم و خودم. رفتیم دستشویی خودمون رو تمیز کردیم و اونوقت مربی کودکستان به مامانم گفت که خانوم مامان رکسانا شرمنده ی اخلاق ورزشکاریت ... ولی قانون ما اینه که اگه این اتفاق بیفته نمی تونیم امروز رکسانا رو قبول کنیم ! هیچی دیگه ! اولش زنگ زدیم به رییس مامانم گفتیم که مامانم نمی تونه بیاد سر کار ! بعدش هم ذوق کردیم که حالا چی کار کنیم ؟ اول رفتیم خونه و لباسهامون رو عوض کردیم و مامانم تمیز کاری کرد و لباسها رو شست و برای من ناهار درست کرد و من هم برنامه ی مورد علاقه م رو نگاه کردم و یک کمی هم کتاب خوندم. بعدش ناهار خوردیم و یک چرت خوب بعد از ناهار هم با هم زدیم. بعدش هم پا شدیم و رفتیم ددر. :) خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت.