Friday, November 09, 2007
دیشب نشسته بود و داشت یکی یکی اون الفباها و عددهاشو که پشتش آهنربا داره (برای چسبوندن روی در یخچال) برمیداشت و از خودش میپرسید : این چیه ؟ بعد خودش به خودش جواب میداد (بی ... سی ... ایت و ...) و بعد هم میگذاشتش توی یک کیسه نایلون. رسید به یک علامت تقسیم قرمز ! از خودش پرسید : این چیه ؟ بعد رفت تو فکر ... یک کمی فکر کرد و بعد با خوشحالی گفت : قرمز !!!! بعد هم گذاشتش تو نایلون !
نتیجه ی اخلاقی : هیچ وقت کم نیارین
جمعه ها بهش میگم رکسانا امروز امیر میاد ... میریم فرودگاه دنبالش ... باشه ؟ میگه : مامانی یادته امیر ؟ :) میگم آره مامانی یک چیزای محوی یادمه :) :) !!!!!