اسمم رکساناست. خودم به خودم میگم ناسانا ، بابام هم همینطور. مامانم بهم همه چی میگه به غیر از رکسانا ! مثلن : کیتکت، قلقلی ، زولبیا و باقلوا و ... (بین خودمون باشه ، یک کمی شکمو اِ) :) این وبلاگ رو واسه من درست کرده که از من و خاطراتم بنویسه. بعضی وقتها از زبون خودش مینویسه و بعضی وقتها هم از زبون من. اونجاهایی که از قول من مینویسه رو قرمز میکنه که اگه خدای نکرده کسی متوجه نشد این طوری شاید دوزاریش بیفته ! وقتی برامون کامنت میگذارین مامانم کلی ذوق میکنه ! مرسی که اومدین وبلاگم رو بخونین. بازم بیایین. به خانواده سلام منو برسونین. :)
***
خوب این نوشته بالایی دیگه یک کمی قدیمی شده. الان دیگه به خودم میگه رکسانا. بابام بهم میگه ناسان بابایی (به یاد اون روزهایی که به خودم میگفتم ناسانا). مامانم هم کماکان اسمهای مختلفی داره برام: رکسی . رکسان رکس عسلی . چوچی . جوج !
جان دلم!! شصت و پنج بار گوش دادم به بفهمم ماشینش چرا افتاده بود اون جا! عاشقش شدم Laleh | 12:37 AM
اون روز صبح وقتی سوار ماشینش بود یک بار از روی ماشینش افتاد. تا اون جایی که من فهمیدم داشت به امیر گذارش میداد که از ماشینش افتاده ! یک چیزایی در مورد من هم گفت اون وسطا که نفهمیدم ؟ :) بقیه اش فکر کنم داشت آلمانی حرف میزد ! ليلا | 2:12 PM
عزيزم... خوردني بود مخصوصا قسمت باي اميرش. بقيه اش هم درست نفهميدم. استعداد آلماني رو يادت نره شكوفا كني به موقع. بوس. Anonymous | 1:02 AM
سلام لیلا:D گفتم اینجا پیغام بذارم سورپرایز بشی! پیغامتو توی کامنتهای انار خوندم. لپ تاپم که خراب شده بود آدرس وبلاگتو گم کرده بودم ... موندم چه جوری آدرس بدم کیم که فقط خودت بفهمی! حالا... می فهمی... ولی غیر از بروبچ خودمون کسی من مجازیمو نمیشناسه ها! حسن سلام میرسونه:D کی میایید این ورا؟ Anonymous | 7:44 PM
salam Babak, How are you? thanks for the message. Shenakhtamet vali adrese khode majazito nadade boodi ! be hasan salam beresoon. :) ليلا | 9:37 PM