Friday, January 04, 2008
« اتل متل توتوله .. گاو حسن چه جوره .. نه شیر داره نه پستون .. گاو حسن چه جوره .. نه شیر داره .... » . می افته تو لوپ و حالا حالا ها در نمی آد مگر اینکه حواسش رو کلن به یک چیز دیگه پرت کنیم. :)
دیشب اون مدلی شده بود که شیطونی اش گل کرده بود و غش غش می خندید. اون مدلی که دلم از خوشی داشتنش ضعف میره. ... هی میرفت زیر پتو و دالی بازی میکرد و بعد هم غش میکرد از خنده و دوباره یک صدایی از خودش در می آورد که پیداش کنیم. سرشو کرد زیر پتو و گفت : «بای بای ... سی یو آن ماندی »
آقا این موچین شده هووی رکسانا ! تا میرم دست به ابروهام بزنم رکسانا انگار که دمشو آتیش زده باشن از هر جا باشه خودشو میرسونه و داد و هوار راه میندازه که « مامانی ابروهاتو نکن ! » . در مورد ظرف شستنم هم همینطوره. تا صدای آب میشنوه بدو بدو میاد اعتراض میکنه که ظرف نشور بیا با من بازی کن. دیشب داشت واسه خودش بازی میکرد و من هم واسه خودم ظرفا رو میشستم. ازم با یک لحن خیلی عادی پرسید مامانی ظرفا رو میشوری ؟ من هم اومدم رو راست باشم با بچه گفتم : آره ! هیچی دیگه مثل باد خودشو رسوند و اعتراض !