Monday, July 20, 2009
سلام. ما خوبیم خیلی خوبیم. از بس که خوبیم اینجا نیومده بودیم. :) شما چطورین. انقدر خبرای مختلف بوده این مدت که نمیدونم از کجا شروع کنم !
از اولش:
اول مامان زهرا اومدن. رکسانا خیلی هیجان زده بود و دایم توی کودکستان برای معلمش میگفته که مامان بزرگش اومدن. فردای روزی که اومدن آخرین کنسرت سال گروه عیسی بود. هنوز خوابشون تنظیم نشده بود بردیمشون کنسرت. :)
رکسانا چهارسالش شد. هنوز تازه یک ماه از تولد چهار سالگیش گذشته که داره در مورد پنج سالگیش و تولد بعدیش صحبت میکنه. بعضی وقتها که رسمن میگه پنج سالم شده. ازش پرسیدم کی پنج شدی که من خبردار نشدم؟ گفت آره شدم .. ببین قدم بلند شده ... پنجم! کاش من هم انقدر برای رسیدن تولدم روزشماری میکردم! دیروز داشت میگفت تولد بعدیش ستردی (همون شنبه خودمون) هست. چهار سالگی رکسانا همزمان شد با شروع تمام جریانات سبز. با اجازه تون هفته ای یکی دو روز خانوادگی توی دان تاون شیکاگو بودیم مشغول فعالیتهای سبز. بعضی وقتها رکسانا توی حموم واسه خودش میگه : کانت مای ووت ... ور ایز مای ووت ... و از همه بامزه ترش: هاله ی نورو دیدی این کوتوله ندیدی.
یک آخر هفته به صورت ضربتی رانندگی کردیم و رفتیم آبشار نیاگارا. دوشنبه شبش برگشتیم و روز بعدش مامان جمیله و بابا علی اومدن. عالیه ... خیلی خیلی خوب و عالیه. دیروز رفتیم حسابی شیکاگو گردی. رکسانا داره عشق میکنه اساسی. 2 تا مامان بزرگ و یک بابا بزرگ و یکی دیگه بابا بزرگ هم توی راه. توی سه چهار هفته ی گذشته چند تا تغییر اساسی کرده که کاملن برام مشخصه. یکی این که خیلی پر حرفتر شده. فارسی ا ش خیلی بهتر شده. نقاشی هاش واضحتر شده. واسه خودش شعردرست میکنه و میخونه. میتونه بنویسه! این آخری نمیدونم کی و چطور اتفاق افتاد ولی بیشتر حرفها رو میتونه بنویسه. یک موقعهایی که اخلاقش میزون و خوش اخلاقه خیلی خوبه ولی گاهگاهی هم میزنه کانال دو. دیروز تو داون تاون یک گلی بهم نشون داد و گفت این اسنو فلاور هست به فارسی میشه "برفی گل". :) صفت و موصوف رو کماکان مثل انگلیسی میگه اول صفت بعد موصوف. یک فعلی هم از خودش ساخته و خیلی استفاده میکنه توی حرفهاش: داشته بودی + فعل مثلن میگه مامانی داشته بودی بیای با من بازی کنی. یعنی اینکه مامانی قرار بود بیای با من بازی کنی پس چی شد؟ یا به عبارتی: باز ما رو کاشتی رفتی ! فعلن همینها تا بعدن برگردم با عکس. :)